مثل تموم عالم ...
يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۷ ب.ظ
عاشورای دلگیری بود ..با وجود اینکه مزار و امامزاده ی خیلی سرسبز و دلبازی داریم نسبت به بقیه گلزارهایی که دیدم؛ اما امروز اونجا عجیب احساس خفگی میکردم.
اوج دلگرفتگیم اونجایی بود که تو مزار بعد زیارت قبور فامیل و آشنا رفتم سرخاک خدیجه.خدیجه همکلاسی ابتدایی تا دبیرستان من بود...یه دختر ماه ..و خوش چهره ...
دبیرستان که بودیم موقع رد شدن از خیابون؛ تو یه روز بارونی تصادف میکنه و میره تو کما .. و دیگه هیچوقت از کما برنمیگرده.
امسال که به رسم هرساله تو روز عاشورا رفتم که براش فاتحه بخونم؛ وقتی تاریخ 1387 رو سنگش دیدم حالم بد شد.دنیا دور سرم چرخید..سر دردی گرفتم که هنوز خوب نشده .. :(
9 سال ..! مگه الکیه .. همش میگم واقعا 9 سال ازون روز گذشته ...
۹۶/۰۷/۰۹